پیش نوشت:اصرار فرمودید طنز بنویسیم. موضوع غم نوشته مان را برداشتیم کردیم طنز نوشته. از بی مزگی یخ کردیم. حالا طنز نوشته و غم نوشته را میزنیم تا خودتان خوب مقایسه بفرمایید و دریابید که از کوزه همان برون تراود که در اوست!
طنز نوشته:
خواب..
فعل و عمل خوابیدن از نظر لغوی اش را که نمیدانیم و از نظر اصطلاحی به معنای استراحت بدن است که طی این عمل چشمان فرد بسته شده و بدن به حالت stand byمیرود.بطوری که با کمترین تکان!!یه کم محکمتر.. یه ذره سفت تر... تکان شدید.. بله من معذرت میخوام.. با مشت و لگد یا نهایتا یک پارچ آب سرد فرد از حالت خواب در آمده و به مرحله ی چرت انتقال پیدا میکند.خواب در بعضی افراد با صداهایی مانند خر.. پف.. خوااااااف..پیشششش(بصورت کشیده)و... همراه است که البته در افراد گوناگون دارای تنوع است و خود دسته بندی مستقلی را میطلبد.(درباره ی مرحله ی چرت بعدا توضیحاتی ارائه خواهد شد)
ضمنا این فعل را با نام های دیگری مانند لالا کردن یا لالیدن!،کپیدن یا کپه ی .. . را گذاشتن!!،استراحت کردن ،و... نیز میخوانند.
تحقیقات و تجارب انسان ها نشان داده است که خواب یک امر نیمه ارادی است و نیمه ارادی بودن خواب از این جهت است که خواب رفتن بسته به شرایطی متغیر است و از این شرایط میتوان به شدت استهلاک و فعالیت بدن در طول روز ویا اشتغالات ذهنی در وقت خواب اشاره کرد.برای مورد اول مثلا اگر طرف دختر خانه ی کوزت مانندی باشد که از صبح خانه تکانی کرده،شیشه هارا شسته،پله هارا دستمال کشیده،شیر گاو هارا دوشیده،وبلاگ آپ کرده و... شب دیگر نیازی به تصمیم به خوابیدن ندارد و خود به خود سیستم بدنش به حالت turn off رفته ودر واقع.. جنازه میشود.
اما در باره ی مورد دوم چه مثالی بهتر از خودمان؟.بالش را میگذاریم که بخوابیم.. چشممان را میبندیم .. افکار را مانند سپاه قوم مغول میبینیم که به سمت چشمانمان هجوم می آورند پس با ترس و وحشت چشمان را باز کرده و چند لحظه بعد آیکون خمیازه را به تصویر میکشیم. برای تغییر حالت پهلو به پهلو شده و باز چشمانمان را میبندیم. ناگهان یک فکر بصورت موذییانه ذهن مارا تسخیر کرده و ...دو ساعت کامل را بدون اینکه بفهمیم بیداریم در آن فکر دست و پا میزنیم. ساعت را نگاه میکنیم 2 نصفه شب و باز پهلو به پهلو میشویم و چشممان را میبندیم وفکر بعدی...ساعت 3.. ساعت 4..ساعت 5. ..!ممکن است در این میان چرت هم زده شود یا اس ام اسی به رفیقی داده شود یا اشکی ریخته شود یا..که این هم در افراد مختلف متفاوت است.
وسط نوشته:دریابید که آخر طنز نوشته را هم ول کردیم به امان خودش...حوصله نداشتیم.
غم نوشته:
بنام آنکه فرمود:و جعلنا نومکم ثباتا.. خواب را مایه ی آرامشتان قرار دادیم.خداوند میفرماید خواب را مایه ی آرامش من انسان قرار داده است.اما من نمیدانم که چرا هنوز معنای این آیه را نمیدانم. شب که میشود. همه میخوابند..حیوانات.. گل ها.. درختان.. خورشید. حتی تاریکی هم روی زمین دراز میکشد. تمام شهر میخوابند.. اما من با چشمان باز به سقف سفید گم شده در سیاهی خیره میشوم.. این روز ها از شب بیزارم. از خواب بیزارم. چشمانم از آرامش شب بیزارند. نمیخوابند. پلک میزندد و من بی اختیار خود خواهی چشمانم را تماشا میکنم.و نا خواسته صدای تپش ثانیه شمار را دنبال میکنم.و آرام زمزمه میکنم.. بمیر دیگر! اما او نمیمیرد. هیچ وقت!و این تراژدی مضحک هر شب در اتاق سرامیک شده ی سفیدی که بدون لامپ سیاه سیاه است تکرار میشود.و یک جمله هر شب در یک سالنامه بدون نور و با خط خوردگی ثبت میشود که:امشب از شب های دیگر شب تر است.و تکرار و تکرار و تکرار.. آنوقت باید به فکر هایی که تا به حال در ذهن تو کله معلق میزدند و تو نگاهشان هم نمیکردی..باید تسلیمشان شوی و فکر کنی و فکر کنی و فکر کنی..و بشکنی و بسوزی و خرد شوی و بمیری و آخر باز هم بفهمی که هنوز هم بیداری و هنوزهم نیمه شب است. آنوقت از سر استیصال با خدایت نجوا میکنی که:چرا صبح نمیشود؟فکر هایم تمام شد. من هم تمام شدم. بس است... پ.ن:قضاوت با شما.
Design By : Pichak |